
امید: سلااااااام دوستان خوبم! حال و هوای شاد عید، هنوز باهاتونه؟! می گم چطوره امروز به همین بهونه با یه شوخی، کارمون رو شروع کنیم. اصلا آدم باید همیشه دنبال بهونه ای برای شاد بودن باشه؛ چون دنیا به اندازه کافی برای خودش سختی داره. نظرتون چیه؟
******
یه شوخى: طرف، کلا دو ترم رفته کلاس زبان، بعد وقتى داره حرف می زنه وسط حرفش یهو قفل می کنه می گه: "اووووم فارسى شو یادم رفته!!!" دلم می خواد همچین بزنم...
(هاله خالقی از زنجان)
******
سلااااام عییییدتووون مبارک! هم اندیشان و امید! کمکم کنید! از زندگی خسته شدم. دیروز خونه دوستم بودم. زندگیشو با زندگی خودم مقایسه کردم. من بدبختم. می خوای بدرج می خوای ندرج! فقط بگو چی کار کنم!؟
(ی کنکوری از رامیان)
امید: خب! اینجور مواقع همه اش بهتون می گم: "بابا! از زندگی آدما عکس نگیرید؛ فیلم بگیرید." اینبار می خوام خلاقیت به خرج بدم و بگم: "یه ضرب المثل شمالی قشنگی هست که می گه: درون خونه، ما رو کشته؛ بیرون خونه، مردم رو" یعنی مشکلاتی که تو خونه و زندگیمون داریم داره ما رو از پا در می یاره؛ درحالیکه وضع و ظاهر خوب خونمون باعث شده مردم، حسرت بخورن و از پا در بیان.
******
سلام دوستان؛ بازنده ها در هر جوابی مشکلی را می بینند؛ ولی برنده ها در هر مشکلی، جوابی را می بینند. سعی کنید مثل برنده ها فکر کنید.
(مامان میترا که دخترش با هم اندیشان آشناش کرده)
******
سلام به هم اندیشاى عزیز! من 2 ماهه که هم اندیشان رو می خونم! داداش پیام! آقا امید! خواهش می کنم اینو بدرج! یکیو می خوام مامان اینا نمی ذارن! به فکر خودکشی ام! کمکم کنین!
(شقایق، 21 ساله از شهر باران)
امید: شقایق خانوم؛ من نمی گم پدر و مادرها همیشه درست می گن. اون ها هم ممکنه اشتباه کنن؛ ولی اگه عشق، کور و کرت نکرده، چشم هات رو باز کن و ببین دلیل مخالفتشون چیه؟ به دلایلشون فکر کن! بالاخره اونا خیلی بیشتر از شما تجربه دارن؛ ضمن اینکه ببین غیر از اونا کسان دیگه ای هم مخالفن؟! سریال مادرانه رو می دیدی؟! همه مخالف بودن غیر از این دو تا جوون (رها و فرزاد). مگه می شه همه بی دلیل مخالف باشن؟! می شه؟!
******
طرح: من تنها چیزى که دارم یه صداى خوبه که براى آموزش اون درخدمتم. اگه به کارتون اومد یه ندا بدید.
(فرهاد، کوهدشت)
امید: آقا فرهاد! فقط نگفتی که صدات بیرون از حمام هم خوبه یا نه؟؟!!
******
خبر!....خبر!... هفته خبرنگار. داداش امید! یه موقعى یه زمانى یادت هس خبرنگار بودى؟ روزت مبارک! راستى! یه خاطره برامون می گی؟
(زهره)
امید: چرا نمی گم؟ مخصوصا الان که ماه رمضان هم تموم شده و الان می تونیم دور هم تخمه هم بشکنیم. آقا فرهاد! بپر زحمت پخش کاسه های تخمه رو بکش! خب! یه روز که جلیقه خبرنگاریم تو اداره همراهم نبود، یه کنفرانس مطبوعاتی مهم پیش اومد. به هر دری زدم، جلیقه جور نشد. همه با جلیقه هاشون رفته بودن. ناچارا تصمیم گرفتم بدون جلیقه برم. از محل کارم که طبقه سوم بود اومدم طبقه همکف. از آسانسور خارج شدم؛ یکی از دوستای خبرنگارم که از یه کنفرانس برگشته بود رو دیدم. باهاش حال و احوال کردم. گفتم: "بپر که آسانسور رفت بالا." سوار شد و آسانسور هم به طرف طبقه سوم حرکت کرد. با خودم گفتم: "د! د! د! د! چرا حواسم نبود جلیقه اش رو ازش بگیرم؟!" مثل جت سه طبقه رو از پله ها بالا رفتم و خلاصه قبل از اینکه در آسانسور تو طبقه سوم باز بشه، جلوش وایساده بودم. در باز شد و دوستم اومد بیرون. گفتم: "می شه سریع جلیقه ات رو بدی به من؟!" در حالیکه زبونش بند اومده بود گفت: "م م م محمدرضا! ت ت ت تو که الان پایین بودی!!!! با اجنه که نسبتی نداری؟! خلاصه بعد از اون قضیه، مدت ها طول کشید که حالیش کنم بابا! من با زبل خان نسبت دارم؛ نه با اجنه!
******
طرح: سلام؛ از روزای اول باهاتونم. بی هنر، بی تخصص، بی مدرک، بیکار! مشکلم با خودم بی هدفی هستش! به درد می خورم آیااا؟!
(فهیمه، ۲۱ ساله، مشهد)
امید: به ضرس قاطع می گما! امکان نداره خدا کسی رو بدرد نخور آفریده باشه. با تمام وجودم به این نتیجه رسیدم که هر آدمی ویژگی ها و توانایی های خاصی داره که باید کفشش! ببخشید! کشفش کنه.
******
سلام؛ زندگی زنگ تفریح کوتاهی هست. یادمان باشد زنگ بعد حساب داریم.
(سعید، ۲۳ ساله از رفسنجان)
******
سلام هم اندیشان؛ واقعا ازتون ممنونم؛ چون من کسی بودم که حاضر جوابی می کردم. به خانواده ام بی احترامی می کردم و... اما در ماه رمضان خدا رو شناختم. حس بودنشو در تمام لحظات زندگیم حس می کنم و در آخر برای همتون آرزوی سربلندی می کنم.
(الهه، عاشق خدا از مشهد)
امید: الهی که همیشه همین حس خوب رو داشته باشی. راستی! می گم آدم چی کار کنه که یه حس خوبی که پیدا می کنه همیشه تو وجودش بمونه؟ به قول عرفا: حال خوبش به مقام تبدیل بشه؛ یعنی تو وجودش تثبیت بشه. دوباره بعد از چند وقت، برنگرده به حال قبل؟! اول پیامک هاتون بنویسین: تثبیت
******
سلاااام؛ طاعاتتون قبول! وااای نمی دونید چقدر دلم واسه گفتن این جمله تنگ شده بود: "مامان! نهار چی داریم؟؟"
(آبجی مریم، دانشجو، سبزوار)
امید: نوش جان! ولی همه شام و نهارها رو که مامان درست نمی کنه؟! حتما درست نمی کنه! به چند دلیل. 1- مریم خانوم اصلا اجازه نمی ده که همه زحمت ها رو دوش مامانش باشه؛ چون خدا راضی نیست. 2- مریم خانوم نمی خواد بشه یکی از اون دختر خانومایی که تنها مهارت زندگیشون گرفتن مدرک بوده. 3- مریم خانوم همه اش به این فکر می کنه که قراره خودش هم یه روزی یه مادر خوبی برای فرزندش باشه و کدبانو بودن هم "یکی" از ویژگی های یه مادر خوبه!
******
سلام؛ می خواستم به فتانه خانم از قزوین که گفتن رفتن روستای زاغه و خیلی خوب بوده بگم: من تو اون روستا زندگی می کنم؛ اما شما فقط درحد یه عکس گفتی. فیلمش اینه که اینجا هم زندگی ماشینی شده و دیگه از صفا و صمیمیت و همدلی همیشگی خبری نیست...
(فرانک از زاغه، قزوین)
امید: اتفاقا تو این چند روزه که با فامیل جمع بودیم، این موضوع رو پیش کشیدم و گفتم: همه چیز داره به تدریج از بین می ره؛ حتی عاطفه آدم ها. بعضی ها جواب دادن: "آدمیزاد به همین ها هم عادت می کنه و همین ها هم براش یه سبک زندگی می شه و زندگیش رو می کنه. مشکلی هم نداره. قدیم، بچه ها وقتی ازدواج می کردن با پدر و مادرشون تو یه خونه بودن؛ ولی الان سبک زندگی عوض شده و هر کسی برا خودش یه خونه داره. مگه کاملا عادت نکردیم به این سبک؟ خب! یه روزی هم کاملا عادت می کنیم به سبک زندگی که عاطفه توش نقش نداره!!! الان توی غرب، واقعا اونایی که مثل ما عاطفی نیستن، دارن عذاب می کشن؟ نه! دارن زندگیشون رو می کنن و عادت هم کردن. یه جور زندگیه!" گفتم: آخه آدم به بنزین خوردن هم می تونه عادت کنه و حتی لذتش رو ببره! تلویزیون یه بار یکی رو که این کارو می کرد نشون داد. می گم: این تغییرات، واقعا آخرش به کجا می خواد برسه؟ خوبه یا بده؟ فکر کنم بحث جذابی باشه. این هفته می ذارم تو نظر سنجی!
******
سلام امید؛ ما هم یه حیاط کوچولو داریم که توش یه عااالمه چیزی داریم. وسطش یه حوض آبه که چند تا ماهی قرمزه ناز داره. تو باغچمونم یه درخت انجیر داریم، یه درخت انگور و گردو و شاه توت و یه بوته گل رز. یه باغچه هم کلا به سبزیجات اختصاص دادیم. مرغ و خروسم داریم که دارن جوجه دار می شن. کنار حیاط هم یه تخت گذاشتیم که عصرا روش می شینیم! کلا حال می کنیم. هدفم از این حرفا این بود که ما می تونیم حتی تو همین شهر شلوغ و پر دود، زندگی سنتیمون رو هم حفظ کنیم. امید بد می گم؟
(پریناز پویان، مشهد)
امید: نه! ولی هر کسی شرایطش فرق می کنه. باید با شرایطی که داره بهترین تصمیم رو تو این زمینه بگیره. خلاقیت هم نقش زیادی داره.
******
تصویر ذهنی: سلااااااام امید خان و آقاپیام! هم اندیشان خوبید؟ حرف آقا پیام که گفت: "اشکات رو هیچ وقت پیش غریبه ها نبر، ببرش پیش خدا گرون می خره ازت" رو مطمئنم تا سال های سال ملکه ذهنم می شه؛ چون معنای واقعیش رو درک کردم. ممنونم پیام به خاطر جمله ی قشنگت.
(فاطمه ام از کبودرآهنگ، ۲۱ ساله)
******
امید! ۲۶ سالمه. رفتم انتخاب رشته می گم علوم تربیتی دوست دارم. می گه: بازار کار نداره. می گم: نمی خوام برم سر کار. می گه: پس واسه چی می خوای درس بخونی؟
(پرستیژ)
امید: ساکت که نموندی؟ بهش چی گفتی؟! من اگه بودم درباره بازار کارش می گفتم: اگه کسی رشته ای که انتخاب می کنه رو دوستش داشته باشه و با عشق و علاقه دنبالش کنه و سعی کنه تو کارش متخصص بشه حتما کارش رو هم پیدا می شه. چرا همه دارن دنبال یه روانشناس، مشاور و... خوب می گردن؟ مگه تعدادشون زیاد نیست؟ درمورد اینکه اگه نمی خوای سر کار بری پس چرا می خوای درس بخونی هم می گفتم: می خوام یه پدر یا مادر تحصیلکرده باشم که تحصیلاتم هم به درد زندگیم بخوره. می گفتم: شاید یه زمانی شرایطم هم فراهم شد و دوست داشتم بتونم با تحصیلاتم کار پاره وقت انجام بدم که این رشته، کاملا مناسبه.
******
الو! سلام بر همگی؛ امید خان! ما زمان پیام قرار داشتیم بریم کوه قاف. الآن بحث کشتی و جزیره و اینا هست که. نکنه تغییر کاربری دادین؟
(عماد، بچه ابرقو)
امید: عماد خان! همچین می گی "زمان" پیام؛ اینگار پیام، بعد از ساسانیان زندگی می کرده. بابا! یه مدت روح شد و الان هم که هم روحه و هم جسم. معمولا پنجشنبه ها هم تو باشگاهه؛ ضمنا تغییر کاربری ندادیم؛ فقط قرار شده با کشتی بریم کوه قاف. حالا هم پاشین اون پوسته تخمه هایی رو که کف عرشه ریختین جمع کنین. د! پاشین دیگه! فردا بر می گردم.
- مطالب پیشنهادی
- همراه با ما
- آرشیو مطالب
- موضوعات بحث شده در سال 1394
- موضوعات بحث شده در سال 1393
- بحث آزاد [7]
- پختگی و ناپختگی [12]
- بحث آزاد [6]
- کمبود محبت [8]
- بحث آزاد [6]
- به پای کسی نشستن [8]
- چرا و چگونه با خانواده همسر، صمیمی شویم [8]
- بحث آزاد [5]
- راه های نزدیکی به خدا [14]
- ترس از ازدواج [8]
- چگونه با مشکلات کنار بیاییم؟ [10]
- راه های جلوگیری از تنهایی و کلافگی خانم های خانه دار [5]
- بحث آزاد [5]
- گفتگوی موفق [5]
- گفتگوی آزاد [5]
- قضاوت عجولانه [5]
- تفاوت زن و مرد [10]
- چطور جذاب باشیم؟ [7]
- تجربه های من از کنکور [5]
- فلسفه حجاب [13]
- چرا اراده ام ضعیفه [9]
- دل به دل راه دارد؟ [5]
- نا امیدی [12]
- عاقبت بخیری [10]
- بحث آزاد [5]
- خود کم بینی [9]
- تأثیر افکار مثبت و منفی بر زندگی [9]
- بحث آزاد [5]
- بخشیدن دیگران [15]
- بحث آزاد [2]
- موضوعات بحث شده در سال 1392
- بحث آزاد [4]
- تفاوت نسل ها [10]
- تقلید از دیگران [12]
- ماهواره [6]
- تجربه های من [6]
- بحث آزاد [6]
- مهارت ارتباط با خانواده همسر [9]
- نقش هدف در زندگی [6]
- بحث آزاد [12]
- جوانهای امروزی چقدر برای تشکیل زندگی آمادگی دارند [6]
- خودشناسی [6]
- اشتغال خانم ها [11]
- بحث آزاد [16]
- چرا بعضی از افراد بد جذابترند؟ [11]
- چگونه بعد از شکست عاطفی یک زندگی شاد داشته باشیم؟ [11]
- بحث آزاد [6]
- آیا دوام عشق بعد از ازدواج یک خیاله؟ [5]
- آسیب شناسی استفاده از اینترنت و فضاهای مجازی [6]
- چرا احساس تنهایی می کنیم؟ [11]
- بحث آزاد [11]
- تاثیر تغییر در زندگی [15]
- چرا احساس تنهایی می کنیم؟ [0]
- بحث آزاد [6]
- چطور استعدادهامون رو کشف کنیم؟ [10]
- فرزند صالح [9]
- بحث آزاد [6]
- جایگاه زن و مرد در دنیای امروز [11]
- عشق یک طرفه [6]
- چگونه دوران مجردی را به سلامت بگذرانیم [6]
- راه های شناخت همسر مناسب [17]
- بحث آزاد [6]
- تقدیر الهی [12]
- موضوعات بحث شده در سال 1391
- زندگی ماشینی و آدم آهنی شدن [1]
- غریزه جنسی [1]
- سرنوشت [9]
- ترک وسواس [1]
- ازدواج یا دانشگاه [13]
- همسرداری [13]
- ازدواج [40]
- کار و کارآفرینی [44]
- کنکور [3]
- کمرنگ شدن اخلاقیات [9]
- توجه بیشتر به اطرافمون [8]
- ارتباط با جنس مخالف [69]
- سوالات جلسه خواستگاری [26]
- اینترنت [2]
- توجه بیشتر به بزرگترها [24]
- چگونگی ایجاد فرصتهای ازدواج بهتر [11]
- خوشبختی واقعا چیه؟ [12]
- ریشه یابی طلاق [12]
- تلاش برای حل مشکل طلاق [14]
- راز شاد زیستن [9]
- مهارت های زندگی [12]
- بحث آزاد [44]
- اعتماد به نفس [10]
- بازگشت اعتماد به نفس از دست رفته [11]
- راهکار برای تغییر عادت های بد [12]
- تاسوعا و عاشورا 1391 [7]
- چرا با اعتقاد به آخرت باز هم مرتکب گناه می شویم [16]
- بداخلاقی [11]
- ماشینی نشدن [9]
- راه های برقراری ارتباط با دیگران [7]
- دختران پسر نما و پسران دختر نما [10]
- کنترل نگاه [6]
- وسواس فکری [5]
- تفاهم در زندگی مشترک [13]
- بحث آزاد [13]
تولد باشگاه: عید غدیر سال 1390
مدیر پیامنما و باشگاه هماندیشان:
» محمد رضا بیدگلیان (امید)
مدیر سابق پیام نما و باشگاه:
» سید مهدی جعفری (پیام)
مجری باشگاه:
» حسین تکلو
مدیر وبسایت هم اندیشان:
» حسین وفا
