
امید: سلااااام؛ می گم حواستون باشه از بحثا درست نتیجه گیری کنین. آخه هر کسی می تونه از هر پیامی یه دریافتی بکنه. خدا کنه همه دریافت ها درست باشه. پس نگران نباشم؟!
******
سلام به هم اندیشان گل و امید؛ من یه روزى خواهر شوهر بودم و مجرد. برادرام با خانومشون جلوى ما مهربون و صمیمى بودن و هستن با اینکه تک دختر بودم ناراحت نمی شدم چون زنش ازش انتظار محبت داشت واکنش نشون نمی دادم. با هر دوشون دوست بودم و هستم. وقتایى که بودن، کنار مادرم آشپزى می کردم. با پدرم بودم، کتاب می خوندم و خودمو واسه این مسائل ناراحت نمی کردم. اما حالا یک سال و نیمه ازدواج کردم. منم مشکل بی محبتى از خانواده شوهر رو دارم. اذیت هاى خواهر شوهر و هزار چیز دیگه اما اصلا بی احترامى نکردم. انرژى خودمو صرف مبارزه نکردم. ازشون دور شدم و با شوهرم تو شهر غریب دور از خانوادم زندگى می کنم و تمام وقتمونو واسه پیشرفت زندگیمون گذاشتیم. نباید زیاد درگیر جزئیات شد.
(شیوا، 27، تهران)
امید: فقط یادمون باشه راهکار دور شدن از خانه و خانواده خود و یا همسر، آخرین راهکاره. جایی که واقعا همه راهکارهای دیگه رو در پیش گرفته باشیم و جواب نداده باشه. نه اینکه یه ذره تلاش و یه راهکار و بعد هم بگیم: نه! شدنی نیست! باید ازشون فاصله گرفت. بالاخره دوری از خانواده هم مشکلات خودش رو داره. مگه پدر و مادرا چقدر زنده ان؟ بعدشم اگه بعد از همه راه ها، به بن بست رسیدیم، فاصله و زمان دوری هم باز حساب و کتاب داره. برا یه چیز کوچیک که هزار کیلومتر نباید ازشون فاصله گرفت و سالی یه بار بهشون سر زد!
******
هم اندیشان: سلام؛ امید! برادر من! داری هم اندیشها رو منفعل می کنی. آخه کدوم قانون در کجای دنیا می گه باید ظلم رو تحمل کنی؟ قبول دارم! خوبی بهتر از بدیه؛ اما یه جاهایی لازمه از حق و شخصیت خودت دفاع کنی. من خانواده همسر که هیچ اگه خودشم بخواد شخصیت و حقم رو پایمال کنم عطاشو به لقاش می بخشم. پای همه چیزشم وایمیسم. امید خان! به هم اندیشان بگو همیشه و همه جا از حقشون دفاع کنن نه اینکه هر کی زد تو سرشون مثل چی... سرشونو بندازن پایین! یادشون بده نه ظالم باشن و نه مظلوم.
(فاطمه، 20 ساله)
امید: مهم اینه که چطور از حقمون دفاع کنیم؟ روشی که در پیش می گیریم خیلی مهمه! من به هم اندیشان نمی گم از حقشون دفاع نکنن؛ می گم: گره ای رو که با دست می شه باز کرد، نباید با دندون بازش کرد. بعضی از جوونای امروزی خیلی کم صبرن و تند می رن. به همین خاطر هم طلاق زیاد شده. نکنه عروس خانوم پیامک بعدی هم تو خانواده همسرش (حالا چه درست و یا به اشتباه و از روی سوء برداشت) یه اشکالاتی دیده و با این کاراش می خواد حقش رو بگیره؟!
******
"هم اندیشان" بازم سلام؛ عروسمون اصلا حرف نمی زنه. شاید باورتون نشه هر کاریم بگیم برعکسشو انجام می ده. کارای روزانه ش رو همشو به داداشم می گه. توقع داره یه جا بشینه بذاریم جلوش و برداریم. هر چی می خوایم باهاش خوب باشیم خودش کنارگیری می کنه.
(الهه از شیراز)
******
با سلام خدمت امید خان و هم اندیشان عزیز، من تا حالا هم اندیشان رو نخونده بودم! ولی همسرم لیلا چند بار گفته بود که من حین ازدواجمون از هم اندیشان خیلی کمک گرفتم! الان دو روزه که می خونم! خیلیم خوشم اومده. در مورد بحث هاش! گفتم یه نظرم ما بدیم! نظر: هر کسی یه جور تربیت شده! تو خونواده های جدا از هم با آداب و قوانین مخصوص اون خونواده حتی گاهی اوقات فرهنگ های مختلف! آدم که ازدواج می کنه و به یه خونواده جدید پای می ذاره شاید خیلی از رفتارهاشون براش بعید و عجیب باشه. شایدم غیر قابل قبول! تا جایی که ممکنه آدم باید خودشو وفق بده! اگرم بعضی رفتارا هستش که خیلی آزارش میده باید از همسرش کمک بخواد! راه حلش رو از اون بخواد. نباید خودش سریع واکنش نشون بده!
(مجید، ۲۹ ساله از تبریز)
******
سلام؛ روز بخیر! راستش استادم تو کارگاه آموزشی "آشنایی و نامزدی (1)" برامون تعریف کرد که اول زندگیشون با همسرش نشستن و نکاتی که خانواده هاشون روش حساس بودن و از داماد یا عروسشون انتظار داشتن رو بهم گفتن. بعدشم با رعایت اون نکات سعی کردن تو دل خانواده ها جا بگیرن. اینطور که می گفت: الان با توجه به رعایت اون نکات، زندگی عاشقانه و خوبی دارن.
(فرزانه روحی، 29 ساله، لیسانس علوم تربیتی، قزوین)
******
سلام؛ من و خیلیا در روز حدود نیم ساعت از وقتمون رو در کلاس درس زندگی می گذرونیم. اون هم به صورت رایگان. باورتون می شه؟ این کلاس ها اینقدر در رفتارم تاثیر گذاشته که خودمم احساسش می کنم قبلا فکرم تا حدودی بچگانه بود ولی الان کاملا بزرگانه فکر می کنم و واسه هر کاریم دلیلی دارم... آره! درست حدس زدی! اسم کلاسم هم اندیشانه.
(فهیمه طوسی، طراح لوگوی باشگاه، تهران)
******
امید! منم یه دونه از این پیرمرد مهربونا پیدا کردم. داشتم پولام رو می شمردم انقد جالب گفت: خدا برکت بده! خندم گرفت. بعد، کلی برام دعای خیر کرد. تازه کلیم ازم تعریف کرد. جالبه بدون هیچ شناختی بدون اینکه بهش کمکی کرده باشم یا سودی رسونده باشم از ته دلش دعام کرد. انقد ذوق زدم دو قدم ازش فاصله نگرفته گوشی رو درآوردم به شما پیام دادم.
(شراره از کرج)
امید: منم خیلی دوست دارم وقتی پیر شدم یه دونه از این پیرمردا بشم. یعنی به نظرتون می شه؟ زندگی های امروزی می ذاره؟ فکر کنم باید حواسم رو بیشتر جمع کنم. آره! اینجوری شاید بشه!
******
سلام به هم اندیشان و امید؛ حرفی که می گم به موضوع ربطی نداره ولی باور کنین امروز حرفای هم اندیشان منو که می خواستم حباب از دست رفته رو از نو بسازم نجات داد. ممنون که هستین.
(یگانه، 18 ساله ازخوی)
******
سلام امید؛ خواهش می کنم بدرج! یه توصیه دلسوزانه به همه کنکوری ها. کنکور خوانی یه طرف، انتخاب رشته یه طرف. تو انتخابها