پیوند RSS

زمان جاری : دوشنبه 31 اردیبهشت 1403 - 3:14 قبل از ظهر

تعداد بازدید 346 ❀✰✿ فــردا را چــه خـواهــمــ کــرد ✿✰❀
نویسنده	پیام

rezvan71r71 ارسال‌ها : 11790 عضویت: 14 /6 /1391 محل زندگی: یــه جــای خوب😊 تشکرها : 20386 تشکر شده : 35952

❀✰✿ فــردا را چــه خـواهــمــ کــرد ✿✰❀   دیـروز گریســتـمـــــ .. امروز نوشــتـمــــ .. فـردا را چه خواهـم کـرد .... ! در این ویرانه دل ، صدای گنجشـگـها ترانه روزانه ی ..... دل خسـته وغمگـینم شـده .. خیال امروزمــ  را پر می کـنم ..... با مسـیر عنکبـوت کوچـک .... و تنیـدن هـای پی در پی اشـــ .. و چه بیهوده ..... مسـیر عنکـبوت کوچـکـــ  نگـاه خسـته امـــ را ساعتـهـا به دنبال خود می کشـد وارسـته از هر خیـال و هـر نگـاه به انـدوه خـود چه امیـد عبثی اسـت ، امیـد به فردا .. چه واژه تکـراریـست ، برای فردای مبهم ... زیستن ، فاخـته کوچکــــ دیگـر حوصـله نجـواهـای تـو را هـم ندارمــــ .. صدایت را کوتـاه کن وگـرنـه با سنگ تو را هم خواهـم راند .. و لانه در هـم پیچیده اتــــ  را روی مهتابی ایوان خرابــــ  خواهـم کرد .. امروز خسـتـه تر از همیشـه ..... دلتنـگـــ ثـانیـه هـای سکـوتمـــ .. دلتنـگــــ  پیـدا کردن واژه ایـــــ کـه بنـویـسم و بـا نوشـتـنش آرامـــ  بگیرمــــ .. دلتنگــــ گریـه امــــ چـرا کـه اشکـهـایـم مسیـر خود را گـم کرده انـد .. دل سنـگی امــــ ... دنبـال سنگی سـت ... برایـــــ ، زدن به شیشه زندگی ....! ثانیـه های خیالـمــــ ..... لنگـان لنگـان می رود ... امضای کاربر : نـــــداری گــــدایی به رســـــوایی مــــــــــــــــــن...

شنبه 14 بهمن 1391 - 18:56

تشکر شده:

taha ارسال‌ها : 1755 عضویت: 27 /6 /1391 تشکرها : 2820 تشکر شده : 5056	پاسخ : 2 RE ❀✰✿ فــردا را چــه خـواهــمــ کــرد ✿✰❀ قشنگ بود امضای کاربر : برای  دلی که کربلا نرفته بخوان " أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوَّء "
یکشنبه 15 بهمن 1391 - 08:51

taha ارسال‌ها : 1755 عضویت: 27 /6 /1391 تشکرها : 2820 تشکر شده : 5056

پاسخ : 3 RE ❀✰✿ فــردا را چــه خـواهــمــ کــرد ✿✰❀ من امشب غرق در دریای احساسم من امشب تا سحر بیدار خواهم ماند میان خاطرات مانده در ذهنم میان لحظه های ناب و رنگیم من از امشب، برای روزهای رفته از دستم ز حسرت گریه خواهم کرد من از فردا، چه خواهم کرد برای روزهای آتی و اندک برای لحظه ای ماندن، سکوت و بعد، رها و مست و سر زنده، به یک جوئی روان گشتن من اکنون مست یک رویای شیرینم میان غصه و شادی، میان بغض و اندوهی فروخفته، میان اشک و آه و غم من از امشب، سراغ خاطرات مرده خواهم رفت سراغ روزهای خاک خورده، لحظه های رفته از خاطر من امشب خواب خواهم دید که بیدارم، و از نو زندگی را باز خواهم یافت من از فردا برای زندگی کردن به یک دنیای دیگر راه خواهم برد من از فردا، به فکر بودن و ماندن به فکر زنده کردن، باز رویاندن، به فکر خلق یک رویای شیرین تر و یک تکرار بی پایان من از فردا، چه خواهم کرد!   امضای کاربر : برای  دلی که کربلا نرفته بخوان " أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوَّء "

یکشنبه 15 بهمن 1391 - 08:52

rezvan71r71 ارسال‌ها : 11790 عضویت: 14 /6 /1391 محل زندگی: یــه جــای خوب😊 تشکرها : 20386 تشکر شده : 35952	پاسخ : 4 RE ❀✰✿ فــردا را چــه خـواهــمــ کــرد ✿✰❀ خیلی قشنگ بود طاها جان امضای کاربر : نـــــداری گــــدایی به رســـــوایی مــــــــــــــــــن...
یکشنبه 15 بهمن 1391 - 18:08

rezvan71r71 ارسال‌ها : 11790 عضویت: 14 /6 /1391 محل زندگی: یــه جــای خوب😊 تشکرها : 20386 تشکر شده : 35952

پاسخ : 5 RE ❀✰✿ فــردا را چــه خـواهــمــ کــرد ✿✰❀ چقدر بی خبری سخته...چقدر سخته به فکر یکی باشی و در اون لحظه اون فرد به فکر یکی دیگه باشه. چقد سخته شبو تا صبح نخوابی و اون سرشو راحت روی بالش بذاره.... چقد سخته که بالش از گریه هات خیس شه و اون در حال پیامک با یکی دیگه باشه.... چقد سخته که بخاطرش از صبح چیزی نخوری و سرت توی خیابون گیج بره و اون سیر باشه.... امضای کاربر : نـــــداری گــــدایی به رســـــوایی مــــــــــــــــــن...

یکشنبه 03 فروردین 1393 - 03:12

© 1391-1392