
سلام؛ می خوام از کسی که به فکر راه اندازی بخش هم اندیشان قدیم بود تشکر فراوون کنم. آخه من از تابستون 91 وارد باشگاه شدم. بعدش کنترل تلویزیون خراب شد و مدتی از باشگاه دور شدم. وقتی جریان کنترل حل شد بعد از مدتی پخش آنالوگ شبکه 4 قطع شد و چند ماه بعد مبدل گرفتیم. الان برای به روز شدن بخش هم اندیشان قدیم بیشتر اشتیاق دارم. تازه هر وقت تو دلم می گم ای کاش اون وقتا منم حضور داشتم و تو فلان بحث شرکت می کردم و فلان نظرو می دادم. البته همون نظرمو تو پیامکای دوستان می بینم و باعث خوشحالیم می شه. واقعا ممنون!
(فاطمه، 27 سال و 7 ماه، گیلان، شهرستان آستانه اشرفیه)
امید: خدا به هر کسی که کار خیر می کنه خیر بده. چه خبرا؟ حال و احوالتون که خوبه؟ کنجکاوین که ببینین امروز تو باشگاه چه خبره؟ باشه!
******
سلام هم اندیشان؛ دختر خانوما! خیلی تند می رین ها! مرد اگه به خاطر زنش از پدر مادرش بگذره مرد نیست! زن گیر میاد؛ این پدر و مادره که گیر نمیاد. زنم اگه بی احترامی کنه و یا بگه خانه سالمندان! سه سوته طلاقش می دم. بد می گم؟
(حسن از خونمون)
امید: یعنی خودت اصلا تند نرفتی؟! هان؟! بعد هم مگه قرار نشد کسی برا هم اندیشان قدیم پیامک نده؟!
******


امید: سلاااااام؛ می گم برا شما هم پیش اومده به پیرمرد و یا پیرزنی سلام کنید و خوشحالی عمیق ناشی از سلام کردنتون رو تو چهره اش به خوبی ببینید؟! اگه جوابتون منفیه، ایندفعه بیشتر دقت کنید! حتما می بینید! اگه دیدید به دلیلش هم فکر کنید! چرا واقعا اینقدر خوشحال می شن؟!
******
سلااااام؛ از ابتدا باهاتونم و امیدوارم تا هم اندیشان هست، باشم. بعضی ها واسه پخته شدن، بهای زیاد و بعضی ها هم بهای جبران ناپذیری می دن؛ در حالی که عده ای هم با زیرکی از بهای پرداخت شده دیگران چک های جوانی و نوجوانی را به خوبی پاس می کنن.
(امیرعلی چگینی)
******
سلام به همگی؛ پخته یا ناپختگی به سن و سال نیست. تجربه است. شاید یه کوچیکتر بما بگه کاری که می کنی اشتباهه! مهم اینه که بهش اعتماد کنیم و حرفشو نذاریم رو حساب حسادتش؛ اما دریغ...
(شاهین از تهرانپارس)
امید: آدم، ناپخته هم باشه، بالاخره بی تجربه تو بعضی زمینه ها نیست. منظور از پختگی، رسیدن به یه جایگاهیه که تو زمینه های مختلف، اونقدر آگاهی به دست آورده باشی که رفتارهات عاقلانه و از روی فکر باشه و کمتر، خطا ازت سر بزنه. حالا این آگاهی ها رو ممکنه با تجربه های خودت و یا درس گرفتن از تجربه های دیگران، به دست آورده باشی.
******


سلام به همه هم اندیشان و امید؛ خواستم به سحر جون بگم: شمایی که همچین تجربه ای داری و نمی خوای خواهرت هم راه غلط رو در پیش بگیره، فکر کنم دلیل قبول نکردن خواهرت اینه که با خودش می گه خواهرم داره اشتباه می کنه! قرار نیست اتفاقی که واسه اون افتاد واسه من هم بیافته!! متاسفانه خیلی ها این تفکر غلط رو در مواجهه با تجربیات دیگران دارن و فکر می کنن که مورد اونا فرق می کنه! که دقیقا ریشه اش هم ناپختگیه! مثل همین اعتیاد. اونایی که شروع می کنن هزار بار دور و بر خودشون دیدن که چه بلای خانمان سوزیه؛ اما فکر می کنن که این سرنوشت تلخ برای اونا اتفاق نمی افته؛ چون مثلا قراره تفریحی مصرف کنن؛ ولی بعد یه مدت اعتیاد پیدا می کنن و دوباره خودشون می شن عبرت بقیه. حالا این مورد هم مثل سایرین! اگه شما از مناسب نبودن و شرافت نداشتن فرد مورد علاقه ی خواهرتون اطمینان کامل دارین، سعی کنین با نرمی و مهربونی درباره ی خصوصیات اخلاقی اون و همچنین میزان شناخت خواهرتون از اون صحبت کنین. سعی نکنین به زور بهش تحمیل کنین که سرنوشتت مثل شما می شه. بذارین خودش تو این صحبت کردنا با شما به این عدم شناخت کافی و درستش برسه. شما خودتون طبق گفته تون سه سال رو اشتباهتون با وجود نصحیت دیگران پافشاری کردین! پس انتظار نداشته باشین خواهرتون خیلی سریع پی به اشتباهش ببره. نظر تو درباره حرفام چیه امید؟؟؟؟ می شه لطفا بگی؟؟؟؟ فکر کنم واسه هممون مفید باشه.
(دوستدار همتون، مینو از مشهد)
امید: حرفات کاملا منطقی بود. حتما الان همه فکر می کنن این همه مطلب رو برامون ایمیل کردین! نه دوستان! همه اش پیامک بود. گفتم، تا مثل من شاخ در بیارین! ضمنا سلام ویژه هم عرض می شود خدمت همه دوستان.
******


امید: سلاااام؛ مثل اینکه امروزم خبراییه!
******
سعدیا! مرد نکونام نمیرد هرگز
مرده آن است که نامش به نکویی نبرند
سالروز بزرگداشت سعدی مبارک!
(میمنت ام با استرس از پشت کنکور)
******
سلام به همه دوستان؛ می دونم خارج از بحث هفتگی دارم حرف می زنم. می خواستم بگم عجب دوره و زمونه ای شده. هیچ وقت خوبی و دیندار و با اخلاق بودنت رو ملاک نمی دونن. ملاک بعضی جوون ها شده خوش تیپ و پولدار بودن! به قول خودشون، بقیه اش هر چی باشه!
(ماه آسمون)
امید: "خوش تیپ! بقیه اش هر چی باشه!" راستش! دیروز یکی از همین جوون های خیلی خوش تیپ، با دوستش که کنارش نشسته بود، داشت مسافر سوار می کرد، منم سوار شدم. از نوع حرف زدنش با دوستش متوجه شدم که از اون جووناییه که... خلاصه! ده هزار تومانی دادم. صبر کرد تا پیاده بشم و بعد بقیه اش رو داد. پول رو تو دستش جمع کرد و بهم داد که فورا نتونم متوجه شم چیکار کرده و بعد هم گازش رو گرفتن و رفتن. پول ها رو که شمردم دیدم چند هزار تومانی کمتر داده!!!! می دونین اولین چیزی که با خودم گفتم چی بود؟ این بود که: حتما چقدر هم خاطرخواه داره!! چه آبغوره ها که به "خاطر"ش گرفته نشده و نمی شه!!!
******


امید: سلاااااام؛ سالروز میلاد اسوه ی زنان و روز زن، مبارک.
******
سلام؛ به نظر من پختگی اول از همه توی خانواده و اعضای بزرگتر مثل پدر و مادر شکل می گیره. هممون می دونیم که اونا راه های زیادی رو رفتن و بدون اشتباه هم نبودن. از این راهاشون تجربه هم کسب کردن؛ پس بیایم تلاش کنیم و از تجربه هاشون استفاده کنیم. ازشون بخوایم اشتباهاتشون رو به ما بگن تا ما هم اگه احیانن به اون مشکل بخوایم برسیم قبلش یاد حرفای پدر و مادر بیفتیم و بگیم: "لعنت به شیطون! بزرگترم این راه رو رفته و گفته که اشتباهه؛ پس لزومی نداره من هم انجامش بدم" از پختگی پدر و مادرها و بزرگترها استفاده کنیم تا خودمون هم زودتر به پختگی برسیم. ببخشید خستتون کردم.
(وفا.ن؛ شوشتر)
******
سلام هم اندیشان عزیز؛ دیدم بحث سر پختگیه گفتم یه تجربه رو براتون تعریف کنم که اولش نزدیک بود تو آتیشش بسوزم؛ ولی بعد از یه مدت به خودم اومدمو به جای سوختن پختم! چند سال پیش بود کسی که دوستش داشتم، درست زمانی که بهش احتیاج داشتم ترکم کرد و رفت. اولش زندگیمو باختم. افسردگی گرفتم؛ ولی بعد از چند ماه که به خودم اومدم دیدم جوونیم داره از دست می ره. از اول شروع کردم؛ اما پختگیم ماله جاییه که دیگه به چشمام اجازه ندادم هر کسی رو ببینه. به دلم اجازه ندادم هر کسی رو راه بده. به عقلم اجازه ندادم به هر کسی فکر کنه. فرقی نمی کنه دختر باشه یا پسر، دیگه تموم آدم هایی رو که لیاقت دوست داشتن ندارن رو راحت کنار می زنم. آخه به قول هم اندیشان نمی خوام حساب عشق و احساسمو خالی کنم. گذاشتمش برای کسی که لیاقتشو داشته باشه!
(مریم، اراک)
******


امید: سلاااام؛ بالاخره داره تموم می شه. فاصله ای که تا "روز مادر" مونده رو می گم؛ ولی فاصله حقیقی ما و مادرامون چی؟ امیدوارم هممون وقتی بهش فکر می کنیم، رو سفید باشیم. دعای مادر، معجزه می کنه؛ حتی از اون دنیا! مراقبشون باشیم؛ چه بینمون باشن یا نباشن. هیچ وقت دیر نیست.
******
سلام؛ از گابریل گارسیا مارکز می پرسند: اگر یک کتاب صد صفحه ای در مورد امید بنویسی چه می نویسی؟ در جواب می گوید: نود و نه صفحه آن را خالی می گذارم، صفحه آخر می نویسم: "امید آخرین چیزی است که می میرد."
(مرضیه، 23)
******
سلام بر هم اندیشان ناب اندیش و آقا امید؛ سال نو همگیتون مبارک. آقا امید! خواستم بگم با شروع سال جدید، شوهرمو با مادرش و برادرش آشتی دادم؛ ضمنا تصمیم گرفتم تو سال جدید، دروغ نگم؛ حتی دروغ مصلحتی و کوچیک. راستی! تو ۲ هفته ای که باشگاه تعطیل بود؛ خودمو با کتاب خوندن سرگرم کردم.
(نادیا، ۳۹ ساله، زنجان)
******


امید: سلااام؛ می گم شماها هم موافقین که چه زود پنجشنبه شد؟!
******
سلام؛ پختگی ممکنه تو هر سنی به وجود بیاد. مختص40 سالگی نیست. آدم حتما نباید اشتباه کنه یا کج بره تا پخته بشه. از بچگی باید با تربیت درست و منطقی و آگاهی دادن به بچه هامون سن پختگی رو کاهش بدیم.
(لیلی)
******
به نظر من پدر و مادر هم در به دست آوردن تجربه، خییییلی مؤثرن! به خصوص در زمان نوجوانی. من ۱۳،۱۴سالم که بود مامانم همیشه از خطرهای بیرون برام می گفت و هدایتم می کرد، طوریکه تو ذهنم موندگار شدن و خدا رو شکر هیچ موقع سراغ گناه نرفتم. الآن دنیای تجربه ام. یکی بشنوه می گه ۴۰ سالمه.
(مژگان که ۳۲ روز از ۱۷ سالگیم می گذره، مخلص همتون از سوسنگرد)
******
صحبت از کشتی شد یاد خاطراتمون تو کشتی افتادم. یادتونه تو ماه رمضان توی غار بحث می کردیم؟ چیه نمی خوای درج کنی؟ حتما باید بگم من حباب دارم تا درج کنی؟ نمی شه یه بار پیامای مثبتو درج کنی؟
(حسین از کاشان)
امید: چرا نمی شه؟!
******


امید: سلااااام؛ عجب بحثیه! بدو بیا این ور بازار....
******
سلاام امید! یه دلیل کارهای ناپخته ای که انجام می دیم اینه که: با دلیل و منطق، چیزی رو به بچه یاد نمی دن؛ فقط بچه رو از انجام اعمالی منع می کنن. دلیلش و آسیب های روحی و جسمیش رو براش توضیح نمی دن. به خودش اجازه انتخاب نمی دن. فقط و فقط رو این تاکید دارن که این کار خوبی نیست نباید انجام بشه.
(زهره انصاری از جورقان)
امید: چند روز پیش، جاتون خالی رو پله برقی بودم. یادتونه بچه که بودیم چقدر برامون جذاب بود؟ انگار دنیا رو بهمون دادن. خلاصه! یه بچه ای مرتب پاش رو می زد به کنار پله برقی که در حال حرکت بود. باباش! یه پس گردنی زد بهش و گفت: بچه! پات رو نزن به اونجا! بچه هم طفلی گفت: چرا بابا؟! پدره با اخم و تخم، جواب داد: د! چرا نداره! وقتی می گم نزن یعنی نزن!!
******
تجربه: به نظر من اشتباه فقط بار اولش اشتباهه. بار دوم و سوم... اشتباه نیست انتخابه. به خاطر اینکه وقتی یه راهی رو رفتیم دیدیم اشتباهه دیگه واسه دفعات بعد نمی تونیم بهونه بیاریم که نتیجش رو نمی دونستیم.
(وکیل آینده از رشت)
******


امید: سلااااام؛ راستش! خیلی حس خوبی دارم. خوب که فکر می کنم می بینم به خاطر بحث خوبیه که راه انداختیم. منظورم همین بحث پختگی و ناپختگیه...
******
سلام: "برای پخته شدن! کافیست هنگام عصبانیت، از کوره در نروید." می گم امید! خیلی وقتا این تبلیغات تلویزیون حرفای خوبی رو به ما ابلاغ می کنه ها! مثلا همین جمله، خیلی جاها به من کمک کرده و به دادم رسیده. باور کنید دیگه عصبانیت، برام معنایی نداره! حالا نه به خاطر این جمله؛ اما چندین بار که حالا چیزی، باعث عصبانیتتون می شه "بخواین" و خودتونو کنترل کنید. می بینین دیگه کم کم "عادت" می کنید و به راحتی از اون قضیه با خونسردی کامل دوری می کنید. امید! این هم اندیشانه کاری با ما کرده که از کنار هیچ چیزی به راحتی نمی توان گذشت. بعععله.
(حدیث فلاحی، دختر لک)
******


امید: سلاااام؛ می خوام امروز غافلگیرتون کنم؛ یعنی من که نه! یکی دیگه می خواد این کارو بکنه...
******
سلام؛ چطورین؟ نشناختین؟ اووووووو!!! پیامم دیگه! آره خود بامعرفتشم. خوبین؟ از خدای بزرگ می خوام هم اندیشی های مستمر، باعث بشه باغ دل و اندیشه تون هر روز پرشکوفه تر بشه. به یادتون هستم همیشه.
امید: دیدین اونجورام که می گه نیست؟ این پیام، پشت زبون تند و صریحش... البته پشت زبونش که نه؛ کمی پایین تر، سمت چپ، قلبی از طلا داره؛ درضمن، هم اندیشان رو هم می خونه. دیروز، تلفنی، از زیر زبونش کشیدم. جدی هم می خونه. به قول خودش، مگه می شه باشگاه رو فراموش کرد؟!
******
سلام؛ به نظرم وقتشه یه موضوع رو واسه بحث و تبادل نظر مطرح کنین. صفای دیگه ای داره! از موضوع آزاد خسته شدیم امید خان! لطفا سریع رسیدگی شود. با تشکر.
(فائزه از نیشابور)
امید: باید پیشنهاد موضوع بدین و بعدشم نظرسنجی؛ البته بعد از اینکه موضوعات غیرتکراری و جذاب، انتخاب شدن. اول پیامک بنویسین: موضوع. در عین حال، چون این فرایند کمی طول می کشه می خوام درباره یه موضوع مهم که می دونم همتون درموردش نظر مساعد دارین بحث کنیم. درباره ناپختگی هایی که تو جوونی انجام می دیم و کلی برامون هزینه داره و بعدشم کلی پشیمونی. می گن چهل سالگی سن پختگیه! البته آدمیزاد همیشه نیاز به پختگی و تجربه داره. همیشه در معرض اشتباهه؛ ولی حالا اگه حساب کنیم که چهل سالگی یه دوران پختگی متوسطیه؛ واقعا تا قبل از اون و حتی بعدش، باید چیکار کرد؟ چیکار کرد که پشیمونی به بار نیاد. تو ناپختگی ها، گاهی یه حرف، یه رفتار نادرست، یه تفکر اشتباه و... خیلی چیزا رو از این رو به اون رو می کنه. من که می گم این بحث یکی از جذابترین بحثای باشگاه می شه.
******

- مطالب پیشنهادی
- همراه با ما
- آرشیو مطالب
- موضوعات بحث شده در سال 1394
- موضوعات بحث شده در سال 1393
- بحث آزاد [7]
- پختگی و ناپختگی [12]
- بحث آزاد [6]
- کمبود محبت [8]
- بحث آزاد [6]
- به پای کسی نشستن [8]
- چرا و چگونه با خانواده همسر، صمیمی شویم [8]
- بحث آزاد [5]
- راه های نزدیکی به خدا [14]
- ترس از ازدواج [8]
- چگونه با مشکلات کنار بیاییم؟ [10]
- راه های جلوگیری از تنهایی و کلافگی خانم های خانه دار [5]
- بحث آزاد [5]
- گفتگوی موفق [5]
- گفتگوی آزاد [5]
- قضاوت عجولانه [5]
- تفاوت زن و مرد [10]
- چطور جذاب باشیم؟ [7]
- تجربه های من از کنکور [5]
- فلسفه حجاب [13]
- چرا اراده ام ضعیفه [9]
- دل به دل راه دارد؟ [5]
- نا امیدی [12]
- عاقبت بخیری [10]
- بحث آزاد [5]
- خود کم بینی [9]
- تأثیر افکار مثبت و منفی بر زندگی [9]
- بحث آزاد [5]
- بخشیدن دیگران [15]
- بحث آزاد [2]
- موضوعات بحث شده در سال 1392
- بحث آزاد [4]
- تفاوت نسل ها [10]
- تقلید از دیگران [12]
- ماهواره [6]
- تجربه های من [6]
- بحث آزاد [6]
- مهارت ارتباط با خانواده همسر [9]
- نقش هدف در زندگی [6]
- بحث آزاد [12]
- جوانهای امروزی چقدر برای تشکیل زندگی آمادگی دارند [6]
- خودشناسی [6]
- اشتغال خانم ها [11]
- بحث آزاد [16]
- چرا بعضی از افراد بد جذابترند؟ [11]
- چگونه بعد از شکست عاطفی یک زندگی شاد داشته باشیم؟ [11]
- بحث آزاد [6]
- آیا دوام عشق بعد از ازدواج یک خیاله؟ [5]
- آسیب شناسی استفاده از اینترنت و فضاهای مجازی [6]
- چرا احساس تنهایی می کنیم؟ [11]
- بحث آزاد [11]
- تاثیر تغییر در زندگی [15]
- چرا احساس تنهایی می کنیم؟ [0]
- بحث آزاد [6]
- چطور استعدادهامون رو کشف کنیم؟ [10]
- فرزند صالح [9]
- بحث آزاد [6]
- جایگاه زن و مرد در دنیای امروز [11]
- عشق یک طرفه [6]
- چگونه دوران مجردی را به سلامت بگذرانیم [6]
- راه های شناخت همسر مناسب [17]
- بحث آزاد [6]
- تقدیر الهی [12]
- موضوعات بحث شده در سال 1391
- زندگی ماشینی و آدم آهنی شدن [1]
- غریزه جنسی [1]
- سرنوشت [9]
- ترک وسواس [1]
- ازدواج یا دانشگاه [13]
- همسرداری [13]
- ازدواج [40]
- کار و کارآفرینی [44]
- کنکور [3]
- کمرنگ شدن اخلاقیات [9]
- توجه بیشتر به اطرافمون [8]
- ارتباط با جنس مخالف [69]
- سوالات جلسه خواستگاری [26]
- اینترنت [2]
- توجه بیشتر به بزرگترها [24]
- چگونگی ایجاد فرصتهای ازدواج بهتر [11]
- خوشبختی واقعا چیه؟ [12]
- ریشه یابی طلاق [12]
- تلاش برای حل مشکل طلاق [14]
- راز شاد زیستن [9]
- مهارت های زندگی [12]
- بحث آزاد [44]
- اعتماد به نفس [10]
- بازگشت اعتماد به نفس از دست رفته [11]
- راهکار برای تغییر عادت های بد [12]
- تاسوعا و عاشورا 1391 [7]
- چرا با اعتقاد به آخرت باز هم مرتکب گناه می شویم [16]
- بداخلاقی [11]
- ماشینی نشدن [9]
- راه های برقراری ارتباط با دیگران [7]
- دختران پسر نما و پسران دختر نما [10]
- کنترل نگاه [6]
- وسواس فکری [5]
- تفاهم در زندگی مشترک [13]
- بحث آزاد [13]
تولد باشگاه: عید غدیر سال 1390
مدیر پیامنما و باشگاه هماندیشان:
» محمد رضا بیدگلیان (امید)
مدیر سابق پیام نما و باشگاه:
» سید مهدی جعفری (پیام)
مجری باشگاه:
» حسین تکلو
مدیر وبسایت هم اندیشان:
» حسین وفا
